سلام میشه بگید چی کار کنم؟ بزارید زندگیمو براتون تعریف کنم.
مادری که از ترس و به دلیل فرار از پدر و مادر آتنی اش تن به ازدواج با یک معتاد میده. معتاد معلم که حقوق عالی داشت ولی بیشتر خرج مادرش میکرد و در خانه چیزی جز. نان نبود.
تا جایی که کار به خیانت کشیدند و طلاق و حضانت دختر بچه ای. دختر بچه در خانه های مختلف بزرگ میشود چون مادرش مستخدم بود و خسته. شب ها میخوابید و صبح مادرش را در حال کار میدید. حالا مادرش از خستگی کارش را رها کرده.....
بقیش اینه که مامانم میخواد بره تهران و منو تنها بزاره خونه. البته با اصرار من چون ما خیلی بی پولین. دعا کنید برهههع. من پول میخوام. اشکال نداره من که 15 16 سالمه تو خونه تنها میمونم. ولی ترو خدا دعا کنید بره تهران. ترو خداا
میدونم سخته هم برای من هم برای اون.
همیشه دوس داشتم مامانم ازدواج کنه من ببینم اون دوتا همو دوس دارن چه خوشحال میشدم. خداااااااااا